همیشه که نباید ما از اساتید یاد بگیریم، خیلی وقتا اونا باید از دانشجو و دانش آموز چیزی یادبگیرن. 🙂
دوره دبیرستان بود و ما معلم فیزیکی داشتیم که همه جور ظلمی به ما کرد، از زدن بی دلیل دانش آموز گرفته تا سوال های کمر شکنی که موقع امتحان و تست میداد, ولی نباید اوضاع همین طور پیش میرفت باید فکری میکردیم و شرایط عوض میشد.
درسمون رسیده بود به مبحث خازن ها و من یادمه قبلا توی اینترنت مطلبی خونده بودم که میشه با مداری که توی دوربین عکاسی یکبار مصرف وجود داره شوکر درست کرد.
اون زمان چیزی از مدارش سر در نمیاوردم ولی همین که دیدم توش خازن داره اولین جرقه انتقام اومد تو ذهنم.
داستان رو برای بچه ها توضیح دادم و انگار دنیا رو داده بودن بهشون، هرکس یه گوشه از کار رو گرفت دستش و یادمه حتی یکی رفت یه دوربین عکاسی یک بار مصرف خرید تا بازش کنیم.
با هر بدبختی که بود مداری که با استفاده از خازن برای روشن شدن فلاش دوربین بود رو جدا کردیم و دو سر سیمش رو وصل کردیم به دوتا میخ و یه قاب خوشگل هم با کارتن صابون درست کردیم براش و چند بار هم مدارش رو تست کردیم.
روز موعود فرا رسید، رفتیم مدرسه و من به معلممون گفتم من با دوتا باطری قلمی چیزی درست کردم که میتونه برق خیلیییی زیادی تولید کنه، میدونستیم باور نمیکنه برا همین ازش خواستیم اگه باور نداره دستشو بزنه به دو سر میخ.
معلممون که دو به شک بود که همچین چیزی ممکنه یا نه با اکراه دستشو اورد سمت میخ ها، نفس بچه ها بالا نمیومد و چشماشون کاملا گرد شده بود، در اون حین من دستمو گذاشته بودم روی دکمه ای که برای شارژ خازن استفاده میشد و خیلیی استرس داشتم که نکنه اتفاق بدی بیوفته، هر لحظه که دست معلم به میخ ها نزدیک تر میشد چشم بچه ها بیشتر به قلب شبیه میشد و بالاخره دست معلم به دوتا میخ ها برخورد کرد…
با داد معلم و پریدنش به عقب صدای جیغ همه بچه ها بلند شد و انگار دنیا رو بهمون داده بودن، خازن تخلیه شد و معلم ما درس بزرگی گرفت که اولا به چیز الکترونیکی نباید بدون رعایت موارد ایمنی دست بزنه و از اون مهم تر دانش اموز رو نباید اذیت کرد.
بعد از اون حادثه من علاقه شدیدی به الکترونیک پیدا کردم و برای دانشگاه این رشته رو انتخاب کردم.
پ.ن: تمام مدار رو ما از اینترنت پیدا کرده بودیم و اون زمان درکی از اینکه چرا این اتفاق میوفته نداشتیم.
موضوع داستان : آزار معلم!
تعداد لایک ۱۹۷
مشخصا تنفر خاصی از معلم وجود داره که منطقی نیست، این نسل اینده ساز ناامید کننده است….
البته مشخصا تعداد رای نشان دهنده منظوری که شما استنباط کردید نیست
قوانین مسابقه باعث برخی موارد شد 🙂
سلام عزیز.
منطق رو بستگی داره شما چی تعریف کنی، و چرا فکر میکنی کسی که عاشق معلمش باشه حتما اینده سازه؟ و مهم تر از اون چرا به اول داستان توجه نکردی؟
حسین جایزه نصف نصفه ها????
قبل شما با جند نفری نصف کرده
فکر کنم الان نصفه نصفه نصفه نصف به شما میرسه 🙂
مدرکی که دادن به اون معلم:|
عالی????
خوب کردید:)
آخ، حیف از دست دادیم فرصت رو.
حق همه ما رو گرفتید ممنون
فقط پرید عقب؟!
همین؟
ولتاژ خازنش زیاده آخه!
این داستان جنایی نیستا 🙂
چقدر پلید 🙂