ما یه استاد داشتیم که توقع داشت همه مدارات مخابراتی رو روی بردبرد جواب بگیریم ( اونم مدارات مخابراتی آنالوگ) .
معمولا هم کار به این صورت بود که یه موج تو ورودی مدار میدادیم و شکل موجی که باید تو خروجی میدیدیم هم تو دستور آزمایشگاه وجود داشت و ما باید فقط مدارو می بیستیم و به شکل موج موردنظر میرسیدیم.
هفته اول بعد 4 ساعت کار کردن روی مدار همه گروه ها با یک منفی از کلاس رفتیم بیرون چون هیچ کدوم نتونستیم جواب بگیریم .
هفته دوم هم اومد و همه بچه ها قول دادیم که به هر وضعیتی شده بریم جواب بگیرم و بهم کمک کنیم بعد کلی تلاش و یک دلی و 4 ساعت وقت گزاشتن همه با یک منفی دیگه و کلی حرف شنیدن از طرف استاد که شما یه مدار ساده رو نمی تونین جواب بگیرین رفتیم از کلاس بیرون.
اما هفته سوم رسید و همه در مانده و نالان وارد کلاس شدیم که یه اتفاق شیرین افتاد .
اون روز همه مدار و بستن فقط یک گروه فریاد شادی سر داد که مدار تموم شد به شکل موج مورد نظر رسیدیم.
استاد رفت و مدار اون گروه دید و واقعا درست عمل کرده بود و شکل موج لازم تو خروجی داشت. اما وقتی از اون گروه پرسیدیم چجوری جواب گرفتین گفتن میایم سر میزتون و مدارتونو درست می کنیم.
وقتی اومدن فاکشن ژنراتور خودشونم آوردن و اون فاکشن ژنراتور اون موجی که باید تو خروجی دیده می شد خودش تولید می کرد و کاری که اونا انجام داده بودن فقط موج خروجی فاکنشن آورده بودن رو اسکوپ و به استاد نشون داده بودن .
با این ترفند ما شدیم بهترین کلاس مخابرات دانشگاه و استاد تا آخر سال یه جمله رو زبونش بود * شما ایده آل جواب می گیرین * (: .
خلاصه از اون روز به بعد تا آخر ترم مثبت بود که می خورد تو پرونده ما. ما هم میرفتیم سر کلاس و با اون فانکشن ها تو نیم ساعت اول به موج خروجی میرسیدیم و یه مدار الکی می بستیم و تموم.
این داستان واقعا یه درس داره و اینکه اگه تو ولکترونیک یه هدفی داری از ساده ترین راه ممکن بهش برس . و چرخ رو دوباره اختراع نکن
فقط میتونم بگم متاسفم.
خداوکیلی این یه کی خیلی بداموزی داشت 🙂
عجب استاد باهوشی ?