این خاطره را با عشق تقدیم میکنم به دهه هفتادی و دهه هشتادی های عزیز که الان میتونن با دو تا کلیک هر جنسی را خواستند دو روزه دم خونشون تحویل بگیرن و حتی با یک کلیک و یک برد آردوینو کلی ماژول را در زمانی کوتاه راه اندازی کنند, و البته برخی از اونها هم به ماها فخر بفروشن 🙂
حدود 17 سال پیش بود که برای یک پروژه نظامی سعی کردم یک ماژول صوت بسازم, قرار این بود که صدای رگبار یک اسلحه را بتونم ایجاد کنم و نیاز بود مدت زمان بین فرمان و پخش فایل صوتی خیلی سریع اتفاق بیفته در ضمن لازم بود دو سه تا پخش کننده صوتی با هم موازی صدای شلیک را ایجاد کنند تا این صوت بسیار طبیعی جلوه کنه.
اون موقع ماژول صوتی طراحی و ساختم که کاربر میتونست با انتخاب پایه های ماژول فایل مورد نظرش را انتخاب کنه و با تحریک پایه Play ماژول اون صوت سریعا پخش بشه و برای اینکه کاربر نیاز داشت فایلهاش را خودش انتخاب کنه نیاز بود که بتونه فایلها را روی یک مموری بریزه و داخل ماژول قرار بده.
شاید باور نکنید ولی اون موقع چیزی به عنوان سوکت مموری کارت تو بازار وجود نداشت و من مجبور شدم برای ساخت اون ماژول و تحویلش مموری ریدر از بازار بخرم ( فکر کنم دونه ای دو هزار تومن) و سوکت هاش را دربیارم و بندازم روی محصولی که باید تولید میکردم که البته چند تاییش هم طی عملیات انتقال نابود شد. 🙂
البته یه چالش نرم افزاری هم که داشتم بحث FAT file System بود که اون موقع لایبرری مموری کارتی در اینترنت موجود نبود (یا حداقل عمومیت نداشت) و من مجبور شدم خودم FAT16 را پیاده سازی کنم تا بشه انتقال فایل را از کامپیوتر به ماژول به راحتی انجام داد. ( میدونم الآن به راحتی با دو تا کلیک در ویزارد میتونید فت فایل سیستم را به برنامه خودتون اضافه کنید و البته اون موقع هنوز لایبرری Chan هم وجود خارجی نداشت).
خب اون پروژه تموم شد و به خوبی هم کار کرد.
دره سیلیکن ایران
یادم میاد اون موقع برای اینکه از تکنولوژی عقب نیفتم هر چند وقت یه بار از شهرستان میرفتم تهران بازار خیابان جمهوری (دره سیلیکن ایران)
و مبهوت ماژولها و قطعات جدید الکترونیک میشدم ,یکی از اون روزها توی بن بست سمت چپ امجد, سمت چپ مغازه اول دیدم صاحب مغازه یک کاغذ پرینت گرفته و نوشته ماژول MP3 VS1003 موجود هست, به محض دیدنش چشمام برق زد نمیدونستم این ماژول چطوری کار میکنه و یا اصلا میتونم راهش بندازم یا نه! ولی چون دیدم میتونم مونتاژش کنم و با اینکه پول زیادی هم نداشتم با ذوق فراوون یک دونش را خریدم.
( بله دوست عزیز اون دوران تازه گوشی های موبایل فراگیر شده بود و حتی قابلیت پیامک دادن هم سهمیه ای بود چه برسه آنلاین دیتاشیت دانلود کنی 🙂 )
خونه که رسیدم دیتاشیتش را با یک مودم دایل آپ (که تنها راه رسیدن ما به دنیای آزاد اطلاعات بود) دانلود کردم و شروع کردم ببینم راه اندازی اش چه شکلیه.
خب چالش های خاص سخت افزاری داشت مثل اینکه چند تا ولتاژ باید بهش میدادم و یا اینکه پایه های ماژول خیلی به هم نزدیک بود سعی کردم یه جورایی اونها را حل کنم و اولین برد راه اندازش را بزنم.
برد را مونتاژ کردم و سعی کردم پایه هاش را بدم میکرو و باهاش کار کنم, یادم میاد بعد از اینکه استارت زدم تا راهش بندازم یه بار کمی ولتاژ زیادتری بهش دادم و حس کردم ماژول کمی داغ شد و به نظرم اومد از وسط آسیب دید و نشونه یه آسیب دیدگی هم حس کردم روش وجود داره.
تمام برنامه هام به هم خورد. با ناراحتی تمام برد را انداختم یک کنار، تا یه موقع دیگه برم تهران و یک ماژول دیگه بخرم و….
میدونم الان برخی دوستان جوون تر هستند که الان وقتی این ها را میخونن و فکر میکنند داستان علمی تخیلیه ?
ولی روزی روزگاری تهیه یه جنس و خرید اون خیلی پیچیده بود. خرید از تهران برای یک شهرستانی یک پروژه بود و تفاوتهای خیلی فاحشی وجود داشت با الان که میتونید جنستون را تو یک زمان مناسب حتی از چین یا هر جای دیگه دنیا بخرید.
سعی کردم حالا که ماژول را از دست دادم فرایندهای نرم افزاری اش را تا جایی که میتونم پیش ببرم , این قسمتها را که رسید به جایی و دیگه باید ماژول میبود که تست میکردم یه عکس از ماژول را از اینترنت دانلود کردم و با کمال تعجب دیدم قسمتی از ماژول که من فکر میکنم ترکیده یه جورایی از خود ماژوله و به نظر ماژول اسیب فیزیکی ندیده و شایدم نسوخته باشه چون ولتاژ خیلی بالایی هم بهش نداده بودم.
سریعا دست به کار شدم و قسمتهای اولیه که مربوط به Init کردن ماژول بود را راه انداختم, و به محض اینکه دیدم ماژول جواب داد و Init شد یه جورایی ذوق مرگ شده بودم.
( من تو فرایند نرم افزاری سعی میکنم همیشه یه پورت سریال برای دیباگ کنار بگذارم تا بتونم شرایط برنامه و نحوه اجرا را متوجه بشم , و برای اینکه این قسمت هم درست کار کنه مجبور بودم یک سری تاخیرهای در حد 500 میلی ثانیه هم مثلا قرار بدم البته این برای کسایی که الان با میکروهایی مثل آرم کد مینویسن و دیباگر آنلاین یا شبیه سازی دارند شاید کمی خنده دار باشه)
دیگه روی زمین نبودم. و سعی میکردم پله پله پیش برم تا ماژول را راه بندازم.
یادم میاد حدود ساعت 4 صبح بود که تقریبا همه قسمتهاش را فهمیده بودم و همه اجزاء نرم افزاری و سخت افزاری آماده تست نهایی یعنی پخش فایل صوت بود.
که حس کردم یک لحظه یه صدای تقه ای از بلندگو شنیدم و همه روال ها هم به نظر داره درست کار میکنه!
اون موقع بود که شروع کردم تاخیرها را دونه دونه از برنامه حذف کنم و برنامه را هر بار راه می نداختم تا برنامه را مجدد تا اونجا بررسی کنم , اون صداهای تکه تکه داشتند مفهوم پیدا میکردند, تا آخرین تاخیر را حذف کردم و هنوز اون لحظه را فراموش نمیکنم لحظه ای که آهنگ سیاوش قمیشی ساعت چهار و نیم صبح جون گرفت, اونم با یک کیفیت فوق العاده مثل یه Mp3 Player واقعی!
صدای دینگ دینگ اون زنگوله اول موسیقی پرسه قمیشی هنوز از یادم نمیره… و بعدش
ﺑﺎروﻧﻮ دوﺳﺖ دارم ﻫﻨﻮز *** ﭼﻮن ﺗـﻮ رو ﻳـﺎدم ﻣﻴـﺎره
ﺣﺲ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﭘﻴﺶ ﻣﻨﻲ **** وﻗﺘﻲ ﻛﻪ ﺑﺎرون ﻣﻴﺒﺎره
مو به بدنم سیخ شده بود مسحور اون آهنگ شده بودم, بارها و بارها اون موسیقی را در اون صبح دل انگیز گوش دادم و شاید باور نکنید هنوز اون آهنگ برام خاطره انگیز ترین آهنگ زندگیمه ?
آره عزیزان من
عاشقی ما هم با قطعات الکترونیکی و سیاوش کچل عزیز بود 🙂
چه حس خوبی … عالی بود
فوق العاده بود :-))
بسیار زیبا و گیرا نوشته شده و از خواندن آن لذت بردم.
متشکرم
سلام
لطف دارید و ممنون بابت وقتی که گذاشتید
خیلی خاطره قشنگی بود. واقعا لذت بردم. یکجورایی تونستم یک اپسیلون از اون حسو درک کنم. موفق باشی.
ممنون سلامت باشید
سلام
واقعا خاطرات مشابهی داشته ایم?
سلام خب منتظر خاطره شما هم هستیم:-))
ارسال شد
بسیار عالی