تجربه های یک مهندس الکترونیک
- مهندس بیا این دستگاه را طراحی کن بازار خوبی واسش سراغ دارم!
- مهندس بیا وقت بزار روی این پروژه خودم آماده بشه هزار عددش را ازت میخرم .
- یه ایده فوق العاده دارم بیا تو طراحی کن بازارش عالیه من رابطه های قوی دارم میفروشم !
- مهندس بیا با هم دیگه این پروژه را شروع میکنیم من تو فروشش کمکت میکنم و تضمین میکنم بفروشی!
این جملات برای یک مهندس برق و الکترونیک خیلی آشناس! هممون مطمئنا خاطره های زیادی ازش داریم و اکثر خاطره ها هم به نظرم خیلی باب میل نبوده.
قابلیت طراحی و ساختن مهمترین ویژگی یک مهندس الکترونیکه, اونم تو این موقعیت زمانی که کافیه به هر چیزی دست بگذارید و اون را هوشمند کنید!
بخصوص الان که دلار کشیده بالا و اکثر اجناس تو بازار میتونن محصولات بالقوه مناسبی واسه بازطراحی و ساخت باشند.
هر قابلیتی میتونه مثل یک شمشیر دو لبه باشه! اگر خوب ازش استفاده بشه میتونه به راحتی به شما در رسیدن به موفقیت کمک کنه و اگر بد عمل کنید و درست مدیریت نشه میتونه فاجعه آمیز باشه!
تو این مورد خاص به جرات میتونم بگم اگر این ویژگی درست استفاده نشه باعث میشه شما وقت و انرژی و عمر خودتون را همیشه برای ساختن چیزهایی کنید که نه ارزش یادگیری دارند و نه ارزش مادی , اسمش بیشتر بازیه , من اسمش را میزارم بازیهایی نوین و دوست داشتنی.
این بازیهای نوین و دوست داشتنی اوایل کار لذت بخشند بخصوص وقتی که باعث میشند تجربه شما هم زیادتر بشه ولی وقتی خروجی مالی نداشته باشند باعث کلافه گی بشند! علت هم بصورت کلی انتخاب نامناسب یک هدف یا انتخاب اشتباه تیم مناسب هست!
منظور از تیم, افرادی هستند که به نحوی درگیر انجام یا به ثمر رسیدن پروژه هستند که گاها هم میتونند غیرالکترونیکی و یا اصلا با تخصص بازرگانی باشند!
خیلی وقتها اصطلاحا به این جور پروژه ها استارتاپ هم گفته میشه, پروژه هایی که میتونند به راحتی چند سال وقت آدم را هم هدر بدند. ( در مورد این جور موارد در مطلب درامدزایی به سبک پینوکیو هم زیاد صحبت کردیم)
خب بگذارید برگردیم به نطفه شکل گیری چنین تصمیماتی!
این نطفه به نظرم از دو مسیر میتونه شکل بگیره!
حالت اول: ایده شروع یک کار جدید میتونه از ایده پردازی خود شخص شروع بشه! فلان مشکل یا نیاز را میبینه سعی میکنه تجهیزی برای اون طراحی کنه و بسازه!
خب هر بار که شخص چیزی را میسازه و به خروجی مناسب نمیرسه سعی میکنه مسیر خودش را تصحیح کنه و مسیر بهتری را انتخاب کنه! و صد در صد مشورت و استفاده از تجربه دیگران یک راهکار مناسب در این حیطه میتونه باشه!
راهکار این مسیر اینه که شما هر چه زودتر بتونید شرایط بازار و اصول حاکم بر اون را بهتر درک کنید و تفاوت یک فرد موفق با دیگران در زودتر رسیدن اون شخص به درک مناسب هست.
حالت دوم: اینکه افرادی از بیرون به اون شخص هشدار میدند و جملات اول این نوشته دقیقا شروع کننده چنین مسیری هستند.
سوال مهمی که ایجاد میشه اینه که برای حالت دوم ما ازکجا بفهمیم که آیا این روند و یا شروع یک کار مشترک با شخصی دیگر و یا اعتماد به فرد دیگر میتونه خروجی مناسب را برای ما رقم بزنه یا نه!
اینجا من به یک چالشی اعتقاد دارم که سعی میکنم همیشه رعایت کنم و تقریبا هم جواب گرفتم! چالش پیش پرداخت و عقد قرارداد!
این چالش دقیقا چطور کار میکنه!
فردی که از شما میخاد که وقت و انرژی خودتون را بگذارید و دستگاهی طراحی کنید که با کمک شما بتونه بفروشه یا حتی قراره از شما بخره و یا فکر میکنه بازار داره را میتونید با گفتن جملات زیر دچار چالشی بکنید که در صورتیکه که فرد از اون موفق بیرون اومد شما تازه میتونید به اون فکر کنید و اون را بررسی کاملتر کنید و از نظر من اگر از اون چالش بیرون نیومد زیاد وقتتون را براش تلف نکنید!
از فرد مقابل بخواهید که بیاد پای یک قرارداد بیاد این قرارداد برای اون شخص میتونه تضمین کننده نیازهای اون باشه که قراره در یک بازه زمانی مشخص تحویلش داده بشه وبرای شما گرفتن پیش پرداخت و تعهد خرید یا هر نوع تعهد دیگه ای هست!
مطمئنا فرد مقابل این جور مواقع سعی میکنه با ترفندهای مختلف از زیر بار بستن قرارداد و هرگونه تضمینی شونه خالی کنه اینجاست که شما میتونید داخل متن قرار داد به اون تضمین هایی را بدید و حتی اینکه شما حاضرید اگر نیازش براورده نشد پول پیش پرداخت را هم بهش برگردونید!
پیش پرداخت اینجا نقش خیلی مهمی بازی میکنه! حتی مبلغ کم!
بصورت خلاصه بگم کسی که از شما میخاد در یک پروژه مشترک , طراحی را انجام بدید و زمان و انرژی زیادی روی پروژه بگذارید ولی حاضر نیست کوچکترین هزینه ای وسط بگذاره و قراردادی با شما امضا کنه مطمئن باشید ایده ای هم که داره در حد تخیل هست و چون با هزینه شما قراره این کار شکل بگیره خودش را وارد اون میکنه! البته هزینه هم میتونه شامل موارد مالی باشه و هم زمان شما.
جالبه بگم خیلی از افرادی که چنین پیشنهاداتی را میدند و سعی میکنند شما را به مسیر اجرای پروژه ببرن خودشون هم دقیقا نمیدونن چی میخان و برای چه مصرفی هم میخان!
مثلا دوستی میگفت به اون پیشنهاد شده بیاد Gps خودرو بسازه و اگر طراحی کنه ازش میخره گفتم از این محصول تو بازار زیاد هست چرا از تو خواسته! گفت طرف میگه اینایی که توی بازار هست گرونه!
یعنی اون شخص حاضره یک محصول ناپایدار و تست نشده و بدون پشتیبانی مناسب را بخره چون فکر میکنه براش ارزون تر از محصول با پشتیبانی مناسب درمیاد! ( یعنی طرف هیچ درکی از هزینه های بعد از تولید یک محصول نداره)
خروجی کار البته مشخصه یا طراح کلا به فنا میره یا هر دو طرف 🙂
یادتون باشه مهم نیست اون فرد چه جایگاهی داره و حتی چقدر مثلا نقدینگی داره! اگه این اصل رعایت نشه خروجی این کار با درصد بالا به جواب نخواهد رسید!
فلسفه این کار هم اینه که با این کار شما دارید تعهد و زمانی که قراره بگذارید را دو طرفه میکنید و از اون هم میخایید این تعهد را بده و در مسیر این حرکت هزینه بده, کاری که خیلی افراد بعد از گفتن این درخواست تازه سعی میکنند در مورد این همکاری فکر دقیق بکنند و خیلی از اونها منصرف خواهند شد, و صد البته تازه بعد از توافق ضمنی اون شخص به نظرم فکر کردن و بررسی همه زوایای فنی و غیر فنی اون شروع میشه که باید دید به خروجی مناسب خواهد رسید یا نه.
در مواقع زیاد هم افراد جای خودشون را به شرکت ها میدند, شرکتهای زیادی که ترجیح میدند برای پروژه ها و ایده هاشون هیچ هزینه ای نکنن!
و فقط به آدمهای متخصص بچسبند و سعی کنند از اونها ارتزاق کنند بدون اینکه هیچ گونه هزینه و ریسکی را تحمل کنند! قراره تو فلان مناقصه شرکت کنند, از یک مهندس متخصص میخاند بیاد این محصول را نمونه سازی کنه بدون هیچ گونه تعهد و قرارداد و هزینه ای و در اخر قول میدند که اگر مناقصه انجام شد حتما اونها را هم درگیر خواهند کرد!
که اکثر مواقع این قول و قرار شبیه یک جکه! بخصوص وقتی خود اون شخص واحد R&D هم داره ولی تمایلی نداره برای کارهای پرریسک اونها را درگیر کنه!
جالبه بگم اتفاقات و مسیرهای بالا حتی در ابعاد بزرگ هم شکل میگیره!
مثلا یک شرکت بزرگ دولتی – نظامی هست (که خیلی ها شاید نامش را بشناسن) که در تمام پروژه های کلان و حتی کوچیک هم دستی بر آتش داره!
این شرکت برای ورود به مناقصه ها سعی میکنه از پتانسیل شرکتهای خصوصی استفاده کنه ( دلیلش هم واضحه چون نمیتونه تو کلی پروژه موازی سرمایه گذاری کنه و تازه تجربه بخاد کسب کنه) پروژه هایی که گاها مسیر تایید اون میتونه بیش از چند سال طول بکشه, وقتی همه کارها انجام شد و قرار دادها منعقد شد تازه کار اون شرکت شروع میشه, حذف تمام شرکتها و ادمهای قبلی و شروع ارتباط و ایجاد قوانین جدید برای کسب سود بیشتر!
جالبه بدونید تو این فرایندها این شرکت بزرگ در طی این چند سال ورود به پروژه فقط نیروهای بازرگانی خودش را درگیر کرده و اگر هم به خروجی نرسه هیچ ضرری نکرده .
موارد بالا صرفا یک تجربه چندین ساله در فرایندهای انتخاب یک پروژه بود که مطمئنا با ذکر نظرات و تجربه بقیه دوستان هم این مطلب میتونه کامل و کاملتر بشه.
مطالعه کتاب تست مامان در این مورد خیلی کمک کننده هست
سلام ممنون بابت کتابی که معرفی کردید به نظر باید کتاب جالبی باشه
بهتر که این مقاله تون رو خوندم و متوجه کار این شرکته شدم.
چون منم قرار بود با این شرکته کار کنم!
🙂
خوب خدا رو شکر
با سلام
نکته هایی که اشاره کردید در مقاله بالا خیلی مهم هستند و من هم تجربه چنین پروژه هایی رو داشتم البته این یک روی سکه است و روی دیگه سکه اینه که شما باید بدونید همه ایده ها قرار نیست به محصول تبدیل شوند و شما باید قبل از پذیرش پروژه ، ساعتها در مورد ایده ها و روشهای عملی شدن و تجاری ساختن محصول و پیش بینی های لازم و نتیجه گیری ها و بحث های فنی دو جانبه با طرف مقابل (یا همون سرمایه گذار) داشته باشید
یک جمله معروف هست که میگه عرقی که قبل از جنگ ریخته میشه جلوگیری میکنه از خونی که در جنگ باید ریخته بشه
زمانی که شما اول کار میگذارید و بررسی میکنید تمام جوانب را باعث میشه چند ماهه بعد افسوس زمان وانرژی و هزینه تلف شده را نخورید
بنظرم با در نظر گرفتن جمیع شرایط حال حاضر بهترین کار لذت بردن از الکترونیک یا بقول شما بازی کردنه. ساخت و تولید فقط زودتر پیرت میکنه.
من خودم هرماه بخشی از حقوقمو میدم تا باهاش آی سی و قطعه بخر، کلی وقت میذارم کد مینویسم و چیزای پیشرفته میسازم بعدش میزارم کنار.
البته این هم نظری هست
ولی به هر حال ما قراره از این کاری که لذت بخش هم هست پول دربیاریم
شایدم شما روشهای بهتری واسه پول دراوردن دارید 🙂 که کمتر استرس و فشار داره
سلام
اون شرکت و مجموعه بالاسریش تحت آموزش های توزیع ریسک قرار گرفتن (توزیع ریسک سیستمی)
یعنی میگن در هر کاری باید ریسکمون رو توزیع کنیم تا خودمون کمتر ضرر کنیم.
داستان های زیادی درباره این خصولتی ها هست. فقط بگم ضررشون از دولتی ها بیشتره.
متاسفانه حماقتشون هم بیشتره
در مورد کارهایی که هیچ تخصص و علمی ندارند و حتی کارهای کوچیک وارد میشند
متاسفانه هیچ گونه تعهد اخلاقی هم ندارند و نماد آسیب های زیادی هستند که به کسب و کارهای خصوصی حتی کوچیک وارد میکنند
بسیار مفید و آموزنده است.
نوشتن تجربه ی شکست ها ، مفید تر از داستان پیروزی هاست.
سلام ممنون از شما همینطوره
اون شرکت آخر اسمش ایران داره؟ ?
یعنی اینقدر تابلوه 🙂
با سلام، این اتفاق برای من هم افتاده، البته خدا رو شکر وقت آنچنانی از من نگرفت ولی باز روی چیزی وقت گذاشتم که نباید، شرکت ماشین سازی تبریز دستگاهی ساده برای موتور هاش می خواست دستگاهی که کاربر بتونه به اون زمان بده بعلاوه اتصال دو سنسور برای تشخیص خطای سطح روغن و فشار اون در واقع موتور ها برای روغن کاری بودند بعد از طراحی و حتی در آوردن pcb و لیست قطعات به قیمتی در حدود 250 هزار تومن رسیدم جوابی که از شرکت اومد این بود که نمونه چینی 200 هزار تومنه . خلاصه من موندم و یک مدار که در حد شبیه سازی و pcb موند. بعد تر (حدود یک ماه پیش) که نمونه چینی رو دیدم متوجه شدم این نمونه حتی جعبه هم نداره و جالبتر اینکه QC هم درش معنا نداره و پشتیبانی هم وجود نداره!
متاسفانه خیلی از ارگانها و شرکتها متوجه خیلی از تهدیدهای یک محصول خارجی نیستند و وقتی هم مشکل براشون پیش بیاد متاسفانه خیلی راحت باهاشون کنار میاند
کافیه فقط یک محصول ایراتی بخرن و بگن خراب شده, اون موقع هست که این خاطره سالیان سال در خاطره ها میمونه
این حرف رو باید طلا گرفت
سلام .. اون شرکت فک کنم برا خیلیا نام اشنا باشه و در پروژه هایی خودشو دوس داره دخیل کنه که ….ودرخواست های عجیب مثل ارسال اطلاعات فنی و نمونه های ساخته شده هم بیان میکنن که شاخ درمیاری ..
بله من خودم درحال حاظر باهمین مشکل روبرو هستم و خیلی برام سخته انتخاب و تصمیم بگیرم و مقالات این چنینی بسیار مفید ولذت بخشه
و گاها وعده هایی که داده میشه به قدری فریب دهنده هسش بااینکه میدونی به احتمال زیاد شکست میخوری ولی باز خوش بینانه برخورد میکنی ..
سلام
مراقب باشید 🙂