ماجرایی که میخوام به عنوان خاطره تعریف کنم برمیگرده به زمان نوجوانی و خامی و علاقه بیش از حد به الکترونیک و انجام کارهای خارقالعاده! نمیدونم نوجوانهای امروزی چه حال و هوایی دارند ولی چیزی که مشخصه توی دوره ما همه چیز متفاوت بود و حال و هوای خاصی داشت که نمیشه توصیفش کرد. اون موقع ها شاید نمیدونستم چرا الکترونیک رو اینقدر دوست دارم ولی حالا که بهش فکر میکنم میتونم جواب خوبی براش پیدا کنم. در واقع الکترونیک باعث میشد که بتونم کارهایی انجام بدم که دیگران قادر نبودن انجامش بدن و همین حس متفاوت بودن رو به هم القا میکرد و چی بهتر از این برای یک نوجوان! مخصوصاً برای هم دورهای های ما که چیزی به نام اعتماد به نفس در ما وجود نداشت.
بگذریم انگار دارم از بحث اصلی فاصله میگیرم. در اون دوره دو چیز بود خیلی رو بورس بود و در واقع خفن حساب میشد (البته با توجه به اطرافیان و دوستان در تعامل این قضیه برای هرکسی میتونه متفاوت باشه) یکی بحث سیستمهای صوتی بود و دوم بحث فرستنده و رادیو آماتوری بود. توی این خاطره میخوام به خاطرهای در خصوص سیستمهای صوتی (دقیقتر بگم آمپلیفایر) بپردازم.
کجا زندگی میکردم؟
برای این که بتونم بیشتر شما رو با این خاطره همراه کنم لازمه بگم چطور جایی زندگی میکردم، شهر محل زندگی ما در واقع یک شهر کوچک توی جنوب کشور بود که هنوزم بعد از گذشت بیست سال جزو شهرهای محروم کشور حساب میشه. حتماً میدانید و لازم نیست اشاره کنم که الکترونیک الان هم یه تفریح لوکس حساب میشود چه به رسه به وضعیت بیست سال پیش اونم توی یک شهر کوچک. البته شهر ما خیلی هم کوچک نبود بعد از مرکز استان شهر ما دومین شهر بزرگ استان بود.
توی شهر ما تنها یک مغازه قطعه فروشی وجود داشت به نام الکترونیک مرکزی، فقط اسمش خوب بود و دهن پر کن آدم فکر میکرد هر چیزی که میخواد رو میشه اونجا پیدا کرد ولی در واقع اینطور نبود و مغازهای بود وسط شهر که قطعات مورد نیاز برای تعمیر رادیو و تلویزیون رو به کفایت داشت. نه خبری از آی سی های TTL بود نه رنج کامل مقاومت و نه …. و همین مغازه کوچک و فکسنی تنها دسترسی ما برای قطعات الکترونیکی بود.
صندوقچه گنج
الآن مد شده که نوجوانها پول توی جیبی دارن. حداقل توی دوره ما چنین خبری نبود، دسترسی هم سالان ما در دوره نوجوانی به وجه نقد بسیار محدود بود. اون موقع ها به دلیل جنگ و هزینههای زندگی و درامدهای کم تقریباً با این مسئله مواجه بودند. سوالی که مطرح میشه اینه که ما هزینه لازم برای پرداختن به این سرگرمی لوکس رو از کجا میآوردیم؟
اولین قدم کار کردن توی فرصت تابستونی بود و جمع کردن درامد هرچند خیلی کم از این طریق بود و برای من راه دومی هم وجود داشت و اون هم صندوقچه گنج بود…
در واقع قضیه این صندوقچه از این قراره بود که تابستانها من معمولاً برای کار مغازههای تعمیر رادیو و تلویزیون را انتخاب میکردم و هرکسی که با این مغازهها آشنایی داشته باشه میدونه که احتمال داشت دستگاهی به دلیل گیر نیامدن قطعه یا آسیب جدی (مثلاً شکستن لامپ تصویر) دیگه قابل تعمیر نباشه (یا اقتصادی نباشه) برای همین ممکنه افراد برای بردن لاشه دستگاشون خودشون رو به زحمت نیندازند و این بهترین و خوشحال کننده ترین اتفاقی بود که میتوانست برای من بیفته چون دستگاه رو به اصطلاح اوراق میکردیم و قسمتهای که ممکن بود بدرد بخوره را صاحاب مغازه نگه میداشت و مابقی نسیب صندوقچه من میشد.
چه قطعاتی که از همین اوراقیها در نیاوردم و استفاده نکردم. اون موقع مقاومت را اگر میخواستی از الکترونیک مرکزی بخری دانهای ۵ تومان بود!! پس میفهمید چقدر ارزش داشت این صندوقچه برای من.
وقتی TDA2003 ترکید…
اون موقع اولین چیزی که اهمیت داشت بلندی صدا بود. یعنی آمپلیفایری خروجی صدای بلندی نداشت، اصلاً قابل توجه نبود. آی سی TDA2003 معمولاً توی سیستمهای صوتی خودرو استفاده میشد و منم اولین تجربه ساخت آمپلی فایر رو این آیسی داشتم. خروجی بد نبود. خیلی بلند نبود ولی بدم نبود. یه والکمن داشتم برای تست از اون استفاده میکردم – خروجی هدفن رو وصل میکردم به ورودی آمپلیفایر و یه بلندگوی ۱۵۰ وات خودرو هم داشتم که خروجی رو وصل میکردم بهش و برقشم از باتری موتور ۱۲ ولتی تأمین میکردم. یه بارم وسط پخش موزیک باتری افتاد و اسیدش خالی شد رو فرش و بعد از چند روز فرش سوراخ شد:|
شاید برای شما مفید باشد: پری آمپلی فایر چیست؟
یه روز با خودم فکر کردم خوب اگر بتونم دمای آی سی رو به شکل مطلوبی دفع کنم و هم زمان بتونم توان بیشتری به بلندگو برسونم صدا بیشتر میشه! خوب چطور توان بیشتری به بلندگو برسونیم؟ معلومه دیگه یا جریان رو زیاد کنیم یا ولتاژ رو! قطعاً ولتاژ انتخاب من بود چون به سادگی سری کردن یه باتری دیگه بود.
هیتسینک آی سی رو برای این که بهتر بتونه عملیات خنک سازی رو انجام بده گذاشتم توی یه لیوان آب البته جوری که آی سی خیس نشه و آب نخوره، باتری هم سری کرد و ولتاژ ۲۴ ولت دادم مدار و بلندگو رو هم وصل کردم. اول با صدای کم شروع کردم همه چی خوب داشت پیش میرفت به نیم ولم که رسیدم بلندی صدا به اندازه قبل شده بود.
کم کم آب داشت داغ میشد و کنار رگولاتور هم حباب زده بود. ولوم رو بیشتر و بیشتر کردم صدا داشت از فرم خارج میشد بیشتر دیگه خرخر بود تا صدای موزیک – که یهو قسمت پلاستیکی آی سی بوم، ترکید! و همه جا رو دود گرفت.
و عکسالعمل من بعد از این که از جام پریدم این بود که، این آی سی بدرد نمیخوره! باید یه چیز بهتر هم باشه.
فرستنده بدون آنتن !
توی مغاره الکترونیک مرکزی بودم برای خرید TDA2020 که خیلی اتفاقی یکی از مشتریها داشت با یه تعمیرکار که برای خرید قطعه اومده بود صحبت میکرد، درست نمی دونم موضوع بحث چی بود و تنها یک جمله از اون مکالمه هنوز یادم مونده ” آمپلیفایر بدون بلندگوی خوب مثل فرستنده بدون آنتن است” منظور این بود که هرچی آمپلیفایر خوب باشه و قوی باشه وقتی بلندگوی خوبی نداشته باشه نمیتونه خروجی مناسبی ارائه کنه درست مثل فرستندهای که آنتن نداشته باشه.
و شد آنچه شد…
جرقهای در مغزم خورد که بلندگوی من خوب نیست که واقعاً هم خوب نبود.
یادم میاد به سختی توانستم یک بلندگوی ۲۰۰ وات ۸ اهمی نو خریداری کنم و برای کامل شدن بلندگو جعبهای رو توی مجله “علم الکترونیک” دیده بودم ساختم و بلندگو را درون آن نصب کردم و این بار یک آمپلیفایر تازه نفس هم داشتم TDA2020 و همه چیز برای تست آماده بود.
نتیجه برای من شوکه کننده بود. کیفیت صدای خیلی خوب بلندی صدای حداقل دو برابر تست قبلی و دمای قابل قبول و همین نتیجه بود که آن جمله را در ذهن من ماندگار کرد.
این ماجرا ادامه داره که میتونید قسمت دوم رو از اینجا بخونید.
سلام بااینکه طولانی نوشتی مهندس ولی جالب بودقسمت دوم رو هم خوندم … حالا من خودمم تجربه واکی تاکی داشتم ویادمه بیشترین بردی که ازش گرفتم در حد پنج شش متر بود(درحد اتاق) وخیلی خندیدن وگفتن خب چه کاریه تو اتاق همون حرف میزنیم دیگه …
سلام 🙂
خوب گفتم یه مقدار جزییات رو بیشتر کنم چون به هر حال میخواستم خواننده رو توی اون حال و هوا قرار بدم
آره همه ما این تجربه ها رو داشتم 🙂
جالب توجه بود
منتظرم ببینم در ادامه چی شده 🙂
قسمت دوم هم منتشر شد 🙂